You must love me...
ادامه ی دراکو ویو
صورتمو از گوشش فاصله دادم که ضربان قلبش بالا رفته بود. به صورتش دقت کردم سرخ سرخ شده بود پوزخندی زدم و ولش کردم و وسایلم رو جمع کردم و رفتم.
هرماینی ویو
قلبم تقریبا از جا کنده شده بود...
اون..... دیوونهههه بوددددد
توی همین فضا بودم که با صدای هری و رون به خودم اومدم.
هری: سلام هرماینی حالت خوبه؟ مالفوی رو دیدم از کتابخونه بیرون میومد....
رون: نگرانت شدیم دختر نصف شب اینجا چیکار می کنی؟
هرماینی: نصف شب؟
هری: مگه ساعت رو ندیدی؟
رون: ساعت 11 نصفه شبه
هرماینی: خوبم..... انقدر مشغول درس شده بودم حواسم به ساعت نبود.....
رون: بریم خوابگاه؟
هرماینی: بریم.
دراکو ویو
توی راهروی هاگوارتز بودم که باز ریدل و تئو رو دیدم که یه حسی بهم می گفت دارن برای جرم و جنایت دیگه شون نقشه می کشند.....
متیو: به به... مالفوی گرامی بعد از مخ زنی گرنجر برگشته.....
دراکو: حرف دهنتو بفهم ریدل
تئو: حالا جدی چی شد؟
دراکو: چی چیشد؟
متیو: گرنجر دیگه....
با کتابی که دستم بود محکم کوبیدم توی سر متیو.
متیو: هی باشه آروم تر!
همون لحظه هری و رون و هرماینی از کنارمون گذشتند. اولش چشمام با چشمای هرماینی قفل شد اما خودش ارتباط چشمی رو قطع کرد.....
تئو: اوه اوه جالب شد.....
متیو: بهت گفته بودم که یه چیزی بینشونه....
دراکو: میشه دست از علاف بازی بردارین؟
تئو: متیو پاشو بریم بخوابیم.
متیو: باشه
دراکو: (با کنایه) منم میام
بچه ها ببخشید یکم کم شد امشب سر درد فجیهی گرفتم تا فردا صبح❤️❤️❤️
صورتمو از گوشش فاصله دادم که ضربان قلبش بالا رفته بود. به صورتش دقت کردم سرخ سرخ شده بود پوزخندی زدم و ولش کردم و وسایلم رو جمع کردم و رفتم.
هرماینی ویو
قلبم تقریبا از جا کنده شده بود...
اون..... دیوونهههه بوددددد
توی همین فضا بودم که با صدای هری و رون به خودم اومدم.
هری: سلام هرماینی حالت خوبه؟ مالفوی رو دیدم از کتابخونه بیرون میومد....
رون: نگرانت شدیم دختر نصف شب اینجا چیکار می کنی؟
هرماینی: نصف شب؟
هری: مگه ساعت رو ندیدی؟
رون: ساعت 11 نصفه شبه
هرماینی: خوبم..... انقدر مشغول درس شده بودم حواسم به ساعت نبود.....
رون: بریم خوابگاه؟
هرماینی: بریم.
دراکو ویو
توی راهروی هاگوارتز بودم که باز ریدل و تئو رو دیدم که یه حسی بهم می گفت دارن برای جرم و جنایت دیگه شون نقشه می کشند.....
متیو: به به... مالفوی گرامی بعد از مخ زنی گرنجر برگشته.....
دراکو: حرف دهنتو بفهم ریدل
تئو: حالا جدی چی شد؟
دراکو: چی چیشد؟
متیو: گرنجر دیگه....
با کتابی که دستم بود محکم کوبیدم توی سر متیو.
متیو: هی باشه آروم تر!
همون لحظه هری و رون و هرماینی از کنارمون گذشتند. اولش چشمام با چشمای هرماینی قفل شد اما خودش ارتباط چشمی رو قطع کرد.....
تئو: اوه اوه جالب شد.....
متیو: بهت گفته بودم که یه چیزی بینشونه....
دراکو: میشه دست از علاف بازی بردارین؟
تئو: متیو پاشو بریم بخوابیم.
متیو: باشه
دراکو: (با کنایه) منم میام
بچه ها ببخشید یکم کم شد امشب سر درد فجیهی گرفتم تا فردا صبح❤️❤️❤️
- ۱۷.۰k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط